نای سوخته
12 آذر 1397 توسط SHAHID.ALI.KHALILI
«از روزی که دوست علی انگشتر شرف الشمسی را که با ضریح امام رضا علیه السلام متبرکش کرده و به مادر داده بود تا در دست علی کند خیلی گذشته بود، بخصوص برای مادر؛ شادی آن روز او که از حرکت دستان پسرش شروع شد، امروز در حال تمام شدن بود و پسر برای همیشه عزم رفتن کرده بود و مادر آنقدر عاشق بود که چاره ای جز سکوت نداشت، سکوتی که این بار برخلاف همیشه دوران، آنقدرها هم علامت رضایت نبود.»
گزیده ای از کتاب
نای سوخته: زندگینامه و خاطرات مربی مجاهد شهید علی خلیلی